آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

"بنام آنکه هستی را آفرید وهدایت را راه گشای بشرقرار داد،وبرای این هدایت وطریقت رهبرانی برگزیدتا ما،انسانها از آدم تا خاتم(ص) بتوانیم درمسیرحرکت انسانی والهی راه را از بیراهه دربیابیم"

"راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست، آن را درست بپیماییم "

آخرین نظرات

اصبغ نباته میگوید:

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۸ ق.ظ

در مسجد کوفه و در محضر امیرمؤمنان علی«علیه السلام» بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقت به محضر آنحضرت آوردند.

بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد امیرالمومنین «علیه السلام»، امام دستور دادند تا دست راست او را قطع کنند.

آن غلام با دست چپ، دست بریده خویش را در حالی که خون از آن میریخت، برداشته و از محضر امام بیرون رفت، در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام ابن کوا خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از دوستداران اهلبیت«علیهم السلام» بود به بدگویی بر علیه حضرت امیر «علیه السلام» تحریک نماید...

لذا به او گفت: ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟!

او در جواب ابن کوا چنین گفت: قطع یمینی امام التقی، و ابن عم المصطفی شقیق النبی المجتبی، لیث الثری، غیث الوری، حتف العدی و مفتاح الندی و مصباح الدجی، قطع یمینی امام بدری احدی مکی مدنی ابطحی هاشمی قریشی

دست راستم را کسی برید که پیشوای متقیان و پسر عمو، برادر پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، شیر روی زمین، باران بیابانها، کوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاریکی هاست، دست راستم را پیشوایی قطع کرد که قهرمان نبردهای بدر و احد بود، او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از دودمان هاشم و قریش است.

بعد از این مدح و ثنای زیبا، بلیغ و طولانی، راه خودش را گرفت و رفت.

ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر حضرت امیر «علیه السلام» رسانده و گفت: یا ابا الحسنین! تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا میگوید.

امام دستور داد غلام را حاضر کنند، سپس از او پرسید: ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا میگویی؟!

او پاسخ داد: یا امیرالمؤمنین! تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریده ای  و به واجب خدا و رسول عمل کرده ای! چگونه تو را نستایم؟‌

امیرمؤمنان«علیه السلام» دست بریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و بعد آن را بر جای خود قرار داد، آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند، آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده

و فرمود: یاابن الکوا، ان لنا محبین لو قطعنا الواحد منهم اربا اربا ما ازدادوا الا حبا و لنا مبغضین لو العقناهم العسل ما ازدادوا الا بغضا

ای ابن کوا! ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعه قطعه کنیم
جز بر دوستی و محبت آنان نسبت به ما نیفزاید و دشمنانی داریم که اگر عسل خالص در گلوی آنها بریزیم جز بر دشمنی نسبت به ما نخواهد افزود.

بحار الانوار ج 34، ص 267؛

  • سام دادرس

داستان پندآموز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی