آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

"بنام آنکه هستی را آفرید وهدایت را راه گشای بشرقرار داد،وبرای این هدایت وطریقت رهبرانی برگزیدتا ما،انسانها از آدم تا خاتم(ص) بتوانیم درمسیرحرکت انسانی والهی راه را از بیراهه دربیابیم"

"راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست، آن را درست بپیماییم "

آخرین نظرات

با پیدایش و توسعه ی جوامع مدرن، دین دستخوش زوال جدی گردید- و بسیاری از محققان آن را به عنوان وضعی نهایی تلقی می کردند، و چنین می پنداشتند که دین به مقوله ی اعتقادات و رسوم سنتی مهجور تنزل می یابد. با وجود این، بیش از 80 درصد بریتانیاییهای امروزی هنگامی که در بررسیها از آنها پرسش می شود می گویند که به نوعی الوهیت اعتقاد دارند، و در آمریکا صدها فرقه و کیش گوناگون در کنار کلیساهای رسمی رشد می کنند. در ایران و مناطق دیگر خاورمیانه، آفریقا و هند، بنیادگرایی پویای اسلامی با غربی شدن رویارویی می کند. در ایرلند شمالی، پروتستانها و کاتولیکها مجموعه ای از وفاداریهای مذهبی متمایز را که قرنها پایدار بوده زنده نگه می دارند، در حالی که اعضای فعال تندروتر هر مذهب به جنگ آشکار با یکدیگر می پردازند. پاپ به آمریکای جنوبی و ایالات متحده سفر می کند، و میلیونها کاتولیک مراحل سفر او را دنبال می کنند. آیا این همه می تواند با این اندیشه که "خدا مرده است" آشتی داده شود؟

به این پرسش تنها هنگامی می توان پاسخ درستی داد که ما دریابیم دنیوی شدن (1) جنبه ها یا ابعاد متعددی دارد. یکی از این جنبه ها به سطح عضویت در سازمانهای مذهبی مربوط می شود- چه تعدادی از افراد به کلیسا یا مجمع دینی دیگری تعلق دارند، و در مراسم مذهبی یا تشریفات دیگر فعال هستند. به استثنای ایالات متحده آمریکا، همه ی کشورهای صنعتی دنیوی شدن قابل ملاحظه ای را آن گونه که نشان داده شده تجربه کرده اند. الگوی زوال مذهبی که در انگلستان مشاهده می گردد در بیشتر اروپای غربی، از جمله کشورهای کاتولیک مانند فرانسه یا ایتالیا دیده می شود. ایتالیاییها بیشتر از فرانسویها منظماً در کلیسا حضور پیدا می کنند، و در شعایر مذهبی مهم ( مانند مراسم عید پاک ) شرکت می جویند، اما الگوی کلی زوال آیینهای مذهبی در هر دو مورد یکسان است. ( Acquaviva, 1979 )

بُعد دوم دنیوی شدن مربوط می شود به این که کلیساها و سایر سازمانهای مذهبی تا چه اندازه نفوذ اجتماعی، ثروت و حیثیت خود را حفظ می کنند. در گذشته، همان گونه که دیدیم، سازمانهای مذهبی معمولاً نفوذ قابل ملاحظه ای بر حکومتها و مؤسسات اجتماعی اعمال می کردند، و از احترام زیادی در اجتماع برخوردار بودند. تا چه اندازه این وضع هنوز وجود دارد؟ پاسخ این پرسش روشن است. حتی اگر خود را به قرن حاضر محدود سازیم، سازمانهای مذهبی به تدریج بخش زیادی از نفوذ اجتماعی و سیاسی ای را که پیش از این داشتند از دست داده اند، و این روندی جهانی است؛ اگرچه استثناهایی وجود دارد ( مانند لهستان ). رهبران کلیسا دیگر نمی توانند خود به خود انتظار داشته باشند که نزد قدرتمندان صاحب نفوذ باشند. اگرچه بعضی کلیساهای رسمی از هر جهت هنوز بسیار ثروتمندند، و جنبشهای جدید مذهبی ممکن است به سرعت ثروت خود را افزایش دهند، اما شرایط مادی بسیاری از سازمانهای مذهبی قدیمی نامطمئن و متزلزل است. کلیساها و معابد را به ناچار می فروشند، یا در وضعی خراب و نیازمند تعمیر نگه داشته شده اند.

بُعد سوم دنیوی شدن به اعتقادات و ارزشها مربوط است. ما می توانیم آن را بُعد تعصب دینی (2) بنامیم. بدیهی است میزان کلیسا رفتن و درجه ی نفوذ اجتماعی کلیساها، لزوماً به معنای بیان مستقیم اعتقادات یا آرمانهای پذیرفته شده نیست. بسیاری از افرادی که دارای اعتقادات مذهبی هستند منظماً در مراسم مذهبی حضور نمی یابند، یا در تشریفات عمومی شرکت نمی کنند. از سوی دیگر، منظم بودن این گونه حضور یا مشارکت، همیشه به مفهوم داشتن عقاید نیرومند مذهبی نیست- افراد ممکن است بنا به عادت یا به علت آن که در اجتماع شان چنین انتظاری از آنها می رود، در این گونه مراسم حاضر شوند.

همانند ابعاد دیگر دنیوی شدن ما باید درک دقیقی از گذشته داشته باشیم تا بدانیم تا چه اندازه تعصب دینی امروز زوال یافته است. در بسیاری از جوامع سنتی، از جمله اروپای قرون وسطی، تعهد نسبت به اعتقاد مذهبی از شدت کمتری برخوردار بود، و در زندگی هر روزه، کمتر از آنچه ممکن است تصور شود اهمیت داشت. برای مثال، تحقیق در تاریخ انگلستان نشان می دهد که تعهد نه چندان محکم به اعتقادات دینی در میان مردم عادی معمول بوده است. ( Thomas, 1978 ) به نظر می رسد شکاکان مذهبی در بیشتر فرهنگها، به ویژه در جوامع سنتی بزرگتر، وجود داشته اند. ( Ginzburg, 1980 )

با وجود این، تردیدی نیست که استواری اعتقادات دینی امروز به طور کلی کمتر از آن است که در دنیای سنتی وجود داشت- به ویژه اگر در زیر اصطلاح "دین" مجموعه ی اعتقادات فوق طبیعی را که مردم به آنها باور داشتند را نیز منظور کنیم. اکثر ما دیگر به سادگی محیط خود را جولانگاه خدایان یا ارواح نمی دانیم. برخی از تنشهای عمده در دنیای امروز- مانند تنشهای میان اسرائیل و دولتهای عرب همسایه- اساساً یا تا اندازه ای ناشی از اختلافات مذهبی است. اما بیشتر ستیزه ها و جنگها اکنون اصولاً ماهیت غیرمذهبی دارند- و به عقاید سیاسی یا منافع مادی مختلف مربوط می شوند.

نفوذ مذهب در راستای هر یک از ابعاد سه گانه ی دنیوی شدن کاهش یافته است. آیا باید نتیجه گیری کنیم که سرانجام حق با مؤلفان قرن نوزدهم بوده است؟ شاید دردهای احتضار دین عمیق تر از آن بوده اند که آنها پیش بینی کردند؟ این گونه نتیجه گیری اشتباه خواهد بود. جاذبه ی دین، در شکلهای سنتی و جدید آن، احتمالاً زمانی دراز خواهد پایید. بین تفکر عقلگرایانه ی امروزین و شیوه ی نگرش مذهبی، تنش سختی وجود دارد. دیدگاه عقلگرا بر بسیاری از جنبه های زندگی ما چیره گردیده، و بعید می نماید که سلطه ی آن در آینده ی قابل پیش بینی تضعیف شود. با وجود این مسلماً واکنشهایی بر ضد عقلگرایی پدید آمده، و منجر به دوره های احیای دینی می شود. شاید کمتر کسی در این جهان باشد که هرگز تحت تأثیر احساسات مذهبی قرار نگرفته باشد، و علم و تفکر عقلگرایانه در برابر سئوالاتی اساسی مانند معنا و هدف زندگی- موضوعاتی که همیشه اساس دین بوده است- ساکت می مانند.

 

پی نوشت ها :

 

1. secularization

2. religiosity

منبع مقاله :

گیدنز، آنتونی، (1376)، جامعه شناسی، ترجمه ی منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، چاپ بیست و هفتم: 1391