- ۰ نظر
- ۱۵ آبان ۹۳ ، ۲۳:۴۶
بدان که اوّل شرط از برای مجاهد که می تواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ پرنده خیال است؛ چون که این خیال، مرغی است بس پرواز کن که در هر آنی به شاخی خود را می آویزد، و این، موجب بسی از بدبختی هاست. و خیال، یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطة آن، بیچاره کرده به شقاوت دعوت می کند. انسان مجاهد که در صدد اصلاح خود برآمده و می خواهد باطن را صفایی دهد و از جنود ابلیس آن را خالی کند، باید زمام خیال را در دست گیرد و نگذارد هر جا می خواهد پرواز کند، و مانع شود از این که خیال های فاسد باطل برای او پیش آید؛ از قبیل خیال معاصی و شیطنت. همیشه خیال خود را متوجه امور شریفه کند. (مرحوم آیت الله کشمیری برای نفی خواطر و درمان حدیث نفس ذکر” لا اله الا الله “را سفارش می کرد.)
[ اربعین حدیث، حضرت امام خمینی، ص 17 ]
چیزی که باعث شرمندگی و خجالت زدگی ما می شود این است که امام زمان(عج) همه چیز را می داند و همه چیز را می شنود. معصومین(ع) «عین الله الناظرة و اُذُنُ الله السامعه » [ یعنی چشم بینا و گوش شنوای خداوند] هستند. اگر حرفی زده می شود حتی قبل از آنکه دیگران و کسانی که در مجلس هستند، بشنوند، آنها می شنوند. چرا کاری نمی کنید که همیشه خودتان را پیش آن حضرت ببیند؟ [اگر] ما او را نمی بینیم، او که ما را می بیند. پس چرا این قدر دوریم؟ آیا نباید توجه داشته باشیم که ما رئیسی داریم که بر احوال ما ناظر است؟ وای بر احوال ما اگر در کارهایمان او را ناظر نبینیم و یا او را در همه جا ناظر ندانیم! با وجود اعتقاد به داشتن رئیسی که «عین الله الناظر» است آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم یا خود را پنهان کنیم؟ چه پاسخی خواهیم داد؟
[ نشریه موعود ، آذر 87 ، شماره 94 ]
خودتان را پیدا کنید به دنبال خودتان بگردید. مثل کسی که انگشتر طلا یا عقیقش در میان آشغال ها گم شده و او آنقدر به دنبال آن می گردد تا آن را پیدا می کند. پس شما هم بگردید و خودتان را پیدا کنید. جواهرید شماها ، بخصوص شما جوانها ؛ در روایت آمده « تعجبم از کسی که به دنبال گمشده هایش می گردد تا آن را بیابد ولی به دنبال خودش نمی گردد.»
[ فرازی از سخنان آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) ]
سلمان علیه الرحمة می فرماید : " از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا میخنداند و سه چیز دیگر به گریهام میاندازد. آن سه چیز که مرا به گریه میاندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزّوجلّ است. و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا میدارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست. دیگری کسی که در غفلت به سر میبرد، حالآنکه از او غافل نیستند؛ یعنی خداوند ناظر اعمال اوست و سومی کسی که دهانش به خنده باز میشود، در صورتی که نمیداند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود".
[میزان الحکمه، ج 9، ح 15169 ]
هنگامی که حضرت یوسف را در بازار مصر در معرض فروش قرار دادند، مردی با دیدن چهره پاک و معصومانه آن حضرت متأثر شد و رو به مردمی که برای خرید و فروش برده جمع شده بودند گفت: به این کودک غریب و بی گناه رحم کنید و با او مهربان باشید. حضرت یوسف که با وجود سن کم , از ایمان و اعتماد به نفس کاملی برخوردار بود، به آن مرد رو کرد و گفت: آن کس که خدا را دارد، گرفتار غربت و تنهایی نمی شود.
( مجموعه ورام، ابوالحسین ورامبن ابیفراس، ج1، ص 33 )
برای تهیه تدارکات و اسلحه ی نیروها رفته بود اهواز ، اسلحه و تدارکات رو که تهیه کرد افتاد دنبال کتاب فروشی ! کتابفروشی ها تعطیل بود ، اما با تلاش زیاد نهج البلاغه تهیه کرد؛ همراه اسلحه به تک تک بچه ها یه نهج البلاغه می داد می گفت: همراه آموزش نظامی باید با نهج البلاغه آشنا بشین...
(خاطره ای از سردار شهید سید حسین علم الهدی)
آقای قدس می گوید: روزی آقا (مرحوم آیت ا... بهجت ره) در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندک باشد، فرمود: یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت:آری. گفتند: تعجب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »
در محضر بهجت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره
سوار تاکسی که شد از راننده خواست که نوارش را خاموش کند. راننده که جوان خوش چهره ای بود گفت: (بابا بی خیال! ما جوانیم، بزارید آزاد باشیم) محمود گفت : شما اگر جایی آتش باشه بنزین داخلش می ریزید؟! پسر جوان که از سوال تعجب کرده بود، گفت : «نه ! این طوری که آتش شعله ور می شه» محمود گفت: «خوب، شما جوانید و آتش شهوت درونتون شعله وره، دیگه نباید با این چیزا بیشترش کنید، ممکنه به جایی برسه که دیگه نتونید جلوش را بگیرید و دین و دنیاتون را از دست بدید !... »
خاطره ای از شهید محمود سعیدی نسب یکی از فرماندهان گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر41 ثارالله وبلاگ قرآن بهار دلها