- ۰ نظر
- ۲۳ مهر ۹۳ ، ۲۱:۴۹
مادرش شب خواب پسر شهیدش و دید . پسر خطاب به مادرش گفت : مادر من الان بهشتم و جام خوبه چیزی میخوای از بهشت برات بفرستم ؟
مادر گفت پسرم من سواد ندارم . خانم جلسه ای ها منو دعوت میکنن برای جلسه قرآن و جلسه ی روضه . پسرم قرآن که به من میرسه چون سواد ندارم و نمیتونم بخونم ، میگم من که سواد ندارم خانمها میگن ایرادی نداره سوره توحید و بخون یا صلوات بفرست ولی پسرم من دوست دارم مثل بقیه قرآن بخونم و خجالت میکشم بگم نمیتونم قرآن بخونم . پسر به مادرش گفت : مادر جان برای نماز صبح که بیدار شدی بعد نماز صبح قرآن و بردار و از روی قرآن بخون .
مادر بعد از نماز صبح یاد حرف پسرش افتاد ، قرآن و باز کرد و با تعجب دید میتونه قرآن بخونه ...
هر کجای قرآن و باز می کرد میتونست بخونه . مثل اینکه پسرش کرامت کرده و هدیه مادر و از بهشت براش فرستاد .