آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

یارفیق من لا رفیق له

آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...

"بنام آنکه هستی را آفرید وهدایت را راه گشای بشرقرار داد،وبرای این هدایت وطریقت رهبرانی برگزیدتا ما،انسانها از آدم تا خاتم(ص) بتوانیم درمسیرحرکت انسانی والهی راه را از بیراهه دربیابیم"

"راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست، آن را درست بپیماییم "

آخرین نظرات

۶۹ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

آقای قدس می گوید: روزی آقا (مرحوم آیت ا... بهجت ره) در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندک باشد، فرمود: یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت:آری. گفتند: تعجب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »

در محضر بهجت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره

  • سام دادرس

سوار تاکسی که شد از راننده خواست که نوارش را خاموش کند. راننده که جوان خوش چهره ای بود گفت: (بابا بی خیال! ما جوانیم، بزارید آزاد باشیم) محمود گفت : شما اگر جایی آتش باشه بنزین داخلش می ریزید؟! پسر جوان که از سوال تعجب کرده بود، گفت : «نه ! این طوری که آتش شعله ور می شه» محمود گفت: «خوب، شما جوانید و آتش شهوت درونتون شعله وره، دیگه نباید با این چیزا بیشترش کنید، ممکنه به جایی برسه که دیگه نتونید جلوش را بگیرید و دین و دنیاتون را از دست بدید !... »

خاطره ای از شهید محمود سعیدی نسب یکی از فرماندهان گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر41 ثارالله وبلاگ قرآن بهار دلها

  • سام دادرس

در یکی از دیدارهای فرماندهان با حضرت امام ره در دوران دفاع مقدس، شهید مجید بقایی که در ردیف اول روبه‌روی صندلی امام نشسته بود، قبل از آمدن امام، قرآن جیبی کوچکی درآورده بود و می‌خواند. با آمدن امام ، قرآن را روی زمین گذاشت و کاغذی از جیب درآورد تا حرف‌ها را بنویسد. دو سه جمله‌ای که از آغاز صحبت‌ها گذشت، نگاه امام برای چند ثانیه‌ای به نقطه‌ای خیره ماند. بعد صحبت را قطع کرد و خم شد و قرآن را از جلوی شهید بقایی برداشت و بوسید و تا آخر صحبت‌ها همان طور توی دستش نگه داشت. بعد از پایان صحبت‌ها پرسید: «این قرآن رو کی آورده بود؟» شهید بقایی گفت: « آوردم که امضا بفرمایید. » امام بعد از امضا گفت: «مواظب باش پسرم! جای قرآن روی زمین نیست! »

[ روایتی از سردار «محمدجعفر اسدی» فرمانده لشکر 33 المهدی(عج) ]

  • سام دادرس

من مواعظ النبی صلى الله علیه وآله وسلّم: ثلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ استَکْمَلَ خِصالَ الإیمانِ : الّذی إذا رضِیَ لَم یُدخِلْهُ رِضاهُ فی إثْمٍ و لا باطلٍ ، و إذا غَضِبَ لَم یُخرِجْهُ الغَضبُ مِن الحقِّ ، و إذا قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیس لَهُ . (تحف العقول صحفه 43)

سه خصلت است که هر کس دارا باشد، خصلتهاى ایمان را به کمال رسانده است: کسى که چون راضى شود، رضایتش او را به گناه و باطل نکشاند و چون خشمگین شود، خشم، او را از حق به در نَبَرد و هرگاه قدرت یابد چیزى را که از او نیست به زور نستاند. معناى روایت، این نیست که ایمان در این سه خصلت منحصر است، بلکه مراد این است که در هر کس، این سه خصلت وجودداشته‌باشد حاکى از این است که همه خصال ایمان، در او جمع است. چون هر یک از اینها متوقّف بر مجموعه‌اى از صفات نیک و کاشف از آنها است. خشنودى و محبت کسى او را به باطل نکشاند که موجب شود به ناحق از آن شخص دفاع کند و همچنین غضب، او را به برخوردهاى غلط و خروج از حق نکشاند، و در هنگام قدرت، کارهایى را که حق او نیست مرتکب نشود.

شرح حدیث از مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... امام خامنه ای (مدظله العالی)

  • سام دادرس

 هر وقت گرفتار شدید ، رفع گرفتاریتان را با روزه از خدا بخواهید . معصوم(ع)می فرماید:"واستعینوا بالصبر و الصلاة".صبر یعنی روزه و صلاة هم یعنی نماز. با نماز و روزه دعا کنید و از خدا حاجت بگیرید ؛ چرا وقتی گرفتار می شوید نمی روید در یک مسجد دو رکعت نماز بخوانید، بعد دعا کنید؟!

[ فرازی از فرمایشات آیت الله مجتهدی تهرانی- ره]

  • سام دادرس

ماها اجیریم، می فهمی اجیر یعنی چی؟ اجیر به کسی گفته می شود که مزد و پاداشش را قبلاً گرفته و الان جز اطاعت هیچ کاری نباید بکند؛ ماها اجیر امام زمانیم. مزد و پاداشمان، بودن در این دوران و خدمت کردن به این حکومت اسلامی است.

بخشی از سخنان آیت ا.. بهجت (ره)

  • سام دادرس

علامه طباطبایی(ره) می فرمود : ما بزرگترین و مهم ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شؤون زندگی ما مهم تر از آن نیست، (آن است) که خودمان را درست بسازیم. کاری مهم تر از خود سازی نداریم. ما، ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم: « وَ إنَّمَا تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إلَی‌ دَارٍ » (شما برای‌ معدوم‌ شدن‌ و نابود گشتن‌ آفریده‌ نشده‌اید بلکه‌ برای‌ بقاء و ابدیّت‌ بوجود آمدید؛ و اینست‌ و جز این‌ نیست‌ که‌ بواسطۀ مردن‌ از خانه‌ای‌ به‌ خانۀ دگری‌ کوچ‌ می‌کنید.)

[رمز موفقیت علامه طباطبایی، ص 144]

  • سام دادرس

به خاطر دارم که در معیت جناب شیخ جعفر مجتهدی –ره ، ناهار را میهمان یکی از دوستان بودیم. صاحب خانه بر خلاف قولی که داده بود سفره نسبتاً رنگینی را تدارک دیده و سرگرم کشیدن غذا بود. جناب مجتهدی که در کنار سفره نشسته بودند غذا صرف نمی‌کردند ولی چشم از سفره هم بر نمی‌داشتند! اصرار صاحب خانه به ایشان برای صرف غذا سودی نداشت و می‌فرمودند: شما راحت باشید! من چندان میلی به غذا ندارم. دوستان می‌دانستند که باید به ایشان اصرار نکنند و راحت شان بگذارند، شاید صاحب خانه تصور می‌کرد که جناب مجتهدی نوع غذا را نپسندیده‌اند واز آن خوش‌شان نمی‌آید! به هر حال سفره بر چیده شد و تمامی دوستان به دنبال یافتن پاسخی برای این سئوال بودند که: چرا ایشان گرسنه از سر سفره برخاستند و حتی لقمه‌ای از غذا تناول نکردند؟! فردای آن روز به خدمت شان شرفیاب شدم. تنی چند از دوستان نیز حضور داشتند. مرحوم مصطفوی از ایشان پرسید: دیروز ظهر، چرا غذا میل نفرمودید؟! گفتند: آقاجان! من در آن سفره غیر از خون نمی‌دیدم! این غذا از پول نزول تهیه شده بود و خوردن نداشت! ( بعداً معلوم شد که صاحب خانه برای تهیه غذا از یک شخص بازاری پول قرض گرفته بود که آن شخص ربا خوار بوده است.)

[ منبع : کتاب لاله ای از ملکوت به نقل از استاد محمد علی مجاهدی ]

  • سام دادرس

روزی حضرت کاظم علیه السلام از در خانه (بشر حافی ) در بغداد می گذشت که صدای ساز و آواز و رقص را از آن خانه شنید . ناگاه کنیزی از آن خانه بیرون آمد و در دستش خاکروبه بود و بر کنار در خانه ریخت . امام فرمود : ای کنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده ؟ عرض کرد : آزاد است . فرمود : راست گفتی اگر بنده بود از مولای خود می ترسید . کنیز چون برگشت (بشر حافی ) بر سر سفره شراب بود و پرسید : چرا دیر آمدی ؟ کنیز جریان ملاقات را با امام نقل کرد . بشر حافی با پای برهنه بیرون دوید و خدمت آن حضرت رسید و عذر خواست و اظهار شرمندگی نمود و از کار خود توبه کرد .و ازآن روز به بعد بشر پا برهنه می گشت ، مردم می پرسیدند توچرا این گونه می گردی ؟ وبشر جواب داد: آخر من موقع دیدار یارم پا برهنه بودم این گونه می گردم تا همیشه به یاد آن روز باشم. جامع السعادات ، 2/235

[ منبع : جامع السعادات ، 2/235]

  • سام دادرس

کجا می‌رویم‌؟
چرا به‌ زمین‌ و آسمان‌ بد می‌گوییم‌؟
چرا از روزگار گله‌ می‌کنیم‌؟
چرا تحمل‌ خودمان‌ را نداریم‌؟
چرا با لبخند بیگانه‌ایم‌؟
چرا غصه‌ها به‌ جانمان‌ چنگ‌ انداخته‌؟
چرا از یکدیگر خسته‌ایم‌؟
چرا به‌ آب‌ و آسمان‌ نگاه‌ نمی‌کنیم‌؟
چرا انتظار بهار را نمی‌کشیم‌؟
چرا دیگر صورت‌هامان‌ "ناضره‌" نیست‌؟
چرا چشم‌هامان‌  "الی‌ ربّک‌ ناظره‌"  نیست‌؟
مگر فراموشمان‌ شده‌ زمین‌ از آن‌ خداست‌ و  "یورثها من‌ یشاء من‌ عباده‌" ؟
مگر فراموشمان‌ شده‌ "والعاقبة‌ للمتقین" ؟
چرا دل‌هایمان‌ را به‌ "إنّ الارض‌ یرثها عبادی‌ الصالحون‌" خوش‌ نمی‌کنیم‌؟
چرا منتظر "الساعة"  که‌  "قریب"  است‌ نیستیم‌؟
چرا برای‌ "یوم‌ الخروج"  روزشماری‌ نمی‌کنیم‌؟
چرا به‌  "والله‌ متم‌ نوره‌" یقین‌ نداریم‌؟

  • سام دادرس